|
چالشهاى مفاهیم اخلاقى از دید مرحوم نراقی
یكى از دشواریهاى علم اخلاق تبیین مفاهیم آن با حدود و ثغور كامل است
یكى از دشواریهاى علم اخلاق تبیین مفاهیم آن با حدود و ثغور كامل است تا تشخیص مرزهاى بایستهها و نبایستههاى اخلاقى روشن باشد. بدون تردید پیدایش برخى از نحلههاى اخلاقى برخاسته از این امر مىباشد. به عنوان نمونه مفهوم محبت دنیا و زهد به روشنى تبیین نشده یا ابهامهاى آن برطرف نشده است، این امر در ظهور نحله تصوف تا حد زیادى مؤثر بوده است. تصویرى كه آنان از مفهوم زهد در ذهن خود بر ساختهاند گریز از دنیا، پشمینه پوشى، چله نشینى و عزلت و... را به دست مىدهد.
قرآن كریم از رهبانیتى سخن به میان آورده كه به ملت نصارا توصیه شده، اما آنها آن را به شایستگى مراعات نكرده و مفهوم ناصحیح از آن را دنبال كردند: «و قضینا بعیسى بن مریم وآتیناه الانجیل وجعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رافة ورحمة ورهبانیة ابتدعوها ما كتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها» (61) ابن جوزى در تفسیر این آیه مىنویسد: «یعنى رهبانیتى از پیش خود تراشیدند و طبق آن در عبادت راه گزافه را پیموده و با خوددارى از خوردن و آشامیدن و لباس پوشیدن و همسر گزیدن و عبادت كردن در دل كوهها خود را به مشقت انداختند، در حالى كه خداوند چنین رهبانیتى را از آنان نخواسته بود». (62)
چنین كژ فهمى و شكستن مرزهاى مفاهیم اخلاقى در سدههاى نخست اسلامى نیز رخ داده است. به عنوان مثال هنگامى كه رسول اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم در خطابهاى مردم را از محبتبه دنیا هشدار داد و آنان را به روى آوردن به آخرت تشویق نمود، شمارى از یاران ایشان در مسجد گرد آمده و با نذر كردن، تمتعات مادى از قبیل خواب، خوراك، هم بسترى و... را بر خود حرام كردند. خداوند با نزول آیه: «قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق» (63) و آنان را از این كار باز داشت، چنان كه پیامبر اكرم صلّى الله علیه وآله وسلّم با استناد به سیره عملى خود مبنى بر كنار نگذاشتن دنیا آنان را مورد نكوهش قرار داد. (64)
دیگر بار حضرت امیر علیه السلام در ملاقات با یكى از یاران بیمار خود به نام علاء بن زیاد حارثى و شكایت او از دنیا گریزى برادر خود عاصم بن زیاد، او را با جملاتى نكوهشآمیز چون: «یا عدى نفسه، لقد استهام بك الخبیث، اما رحمت اهلك وولدك...» مورد خطاب قرار داد و با اعلام تفاوت میان خود به عنوان پیشواى مسلمانان و عامه مردم او را بر ترك چنین تصمیمى وا داشت. (65)
مرحوم نراقى تا حد زیادى به این چالشها توجه داشته و كوشیده است تصویرى روشن و شفاف را از مفاهیم اخلاقى ارائه كند. براى روشن شدن مدعا به سه نمونه اشاره مىكنیم:
1. مفهوم فضیلت؛
فضیلت از نگاه ایشان هر كارى است كه عقل مدح و ستایش فاعل آن را لازم بداند. (66) پیداست كه این تعریف مبتنى بر حسن و قبح عقلى است كه در مقابل اشاعره مورد پذیرش عدلیه است. با این حال این تعریف از نگاه مرحوم نراقى مبین تمییز همه انواع فضایل و ترجیح برخى از آنها بر برخى دیگر نیست. از این رو در جایى دیگر از كتاب خود آورده است: «بدان معیار و قانون كلى در شناخت فضایل اعمال و حالات و ترجیح برخى بر برخى دیگر نزد صاحب دلان آن است كه هر چه عمل بیشترین تاثیر را در اصلاح دل و تصفیه و تطهیر آن از شائبههاى دنیا گذاشته، و بیشترین زمینه را براى شناختخداوند و آشكار شدن عظمت ذاتى، صفت و فعل خداوند فراهم آورد، افضل و برتر است». (67)
بر اساس این تعریف، فضیلت نه تنها آن است كه عقلا مستلزم مدح باشد، بلكه باید به گونهاى باشد كه باعث تطهیر باطن شده و شخص را به قرب الهى برساند.
2. مفهوم تواضع و رابطه آن با كبر؛
كبر مرحلهاى بالاتر، بلكه نتیجه عجب است. عجب آن است كه شخص خود را بزرگ و برجسته ببیند، بى آن كه این بزرگ نگرى در مقایسه با دیگران باشد؛ اما كبر آن است كه هم خود را بزرگ بیند و هم این بزرگى را در مقایسه با دیگران ارزیابى كند. (68) در حقیقتبه طور طبیعى كسى كه به نفس خود معجب باشد این بزرگى را به دیگران سرایت مىدهد. تا این جا مفهوم كبر و عجب و رابطه میان آنها روشن شد. تواضع در برابر كبر قرار دارد و مفهوم آن برتر ندانستن خود از دیگران و فروتنى در برخورد با ایشان است. اما پرسش مهمى كه تداعى مىشود این است: آیا حقیقتا انسانها در مقایسه با یكدیگر داراى تفاوت درجه و مرتبه نیستند، مثلا آیا میان عالم و جاهل تفاوت وجود ندارد؟ و آیا عالم برتر از جاهل نیست. حال چگونه است از دانایان بخواهیم با جنگیدن با این حقیقت در برخورد با نادانان خود را برتر از آنان نپندارند كه مبادا دچار تكبر شوند؟! و در برابر جاهلان تواضع نمایند؟! آیا چنین درخواستى - یعنى اعتقاد به آن چه نیست - معقول و پذیرفتنى است؟! همین شبهه مىتواند باعث تصرف و دگرگونى مفهوم تواضع گردد، و آن را در هالهاى از ابهام دیگر فرو برد.
مرحوم نراقى به خوبى به این اشكال توجه كرده است مىگوید: «چگونه نیكوست كه عالمى پارسا براى جاهلى فاسق تواضع كند و او را بهتر از خود بداند، با آن كه جهل و فسق او آشكار است و یقین دارد كه خود برخوردار از علم، ورع و عارى از جهل و فسق است؟ ». (69)
آن گاه به خوبى از آن پاسخ داده مىنویسد: «حقیقت تواضع آن است كه نفس براى خود مزیت واقعى و خیریتحقیقى بر دیگران نبیند. نه آن كه خود را در صفات آشكارى كه یقین به اتصاف یا عدم اتصاف به آنها را دارد، مزیتى نبیند؛ یعنى با وجود برخوردارى از علم، عبادت، بخشش، عدالت، پرهیز از اموال حرام و... براى خود مزیتى قائل نباشد؛ زیرا امكان ندارد كسى كه به دانشى آگاهى یافته تعیین به عالم بودن خود به آن دانش و جاهل بودن فلان عامى به آن را از خود دور نماید. سخن در این جاست كه مزیت واقعى و بر خیر بودن حقیقتى تنها در سایه تقرب به خداوند و دستیابى به سعادت جاودانه، دستیافتنى است و بى تردید چنین فوزى به صرف آموختن برخى از علوم و مراقبتبر انجام برخى عبادات یا برخى صفات محمود حاصل نمىگردد، بلكه مناط برترى واقعى حسن عاقبت است كه آن هم امرى مبهم است؛ زیرا فرجام كارها از چشم مردم پنهان است. و بسا كه امكان دارد كافرى مسلمان شده و پایان كارش با اسلام باشد، اما در برابر همین عالم پارسا گمراه شده و فرجام كارش با كفر باشد». (70)
به نظرم یكى از زیباترین فرازهاى كتاب جامع السعادات بخشهایى از این دست است. كه باید اذعان كرد چنین معارفى در علم اخلاق یا حكمت نظرى یافت نمىشود، بلكه تنها در سایه رویكرد خالصانه به چشمه سار وحى دستیافتنى است.
3. مفهوم حب دنیا و زهد؛
همان گونه كه اشاره شد یكى از مفاهیم پر چالش اخلاقى همین مفهوم حب دنیا و در مقابل آن مفهوم زهد است. مرحوم نراقى در فصل حب دنیا، با بحثى مبسوط به برسى این مساله پرداخته است. ایشان پس از بیان ماهیت دنیا كه شامل تمام حیثیات انسان پیش از مرگ مىشود، براى انسان نسبتبه دنیا دو علاقه و ارتباط را قائل است: ارتباط قلبى كه همان محبتبه دنیاست و ارتباط بدنى كه به معناى به كارگیرى بدن براى اصلاح دنیا به منظور كمال بهرهگیرى از بهرههاى دنیاست. (71) آن گاه چنین افزوده است: «تمام میل و رغبتهاى آدمى به دنیا نكوهیده نیست؛ زیرا آن چه همراه انسان در دنیا بوده و میوه آن - كه عبارت است از علم سودمند و عمل صالح - در آخرت باقى مىماند، در حقیقت جزء آخرت است نه دنیا، و اگر به آنها دنیا گفته شده به خاطر نزدیكى آن به دنیاست. [و دنیا از ریشه دنو به معناى قرب است]». (72)
آن گاه در سخنى بلند و پرمحتوا دنیاى مذموم و نكوهیده را این چنین تعریف كرده است: «فالدنیا المذمومة عبارة عن خط عاجل، لا یكون من اعمال الآخرة ولا وسیلة الیها، و ما هو الا التلذذ بالمعاصى والتنعم بالمباحات الزائدة على قدر الضرورة فى تحصیل العلم والعمل؛ پس دنیاى نكوهیده عبارت است از بهره عاجل، كه نه جزء كارهاى آخرتى باشد و نه راهى به سوى آن به شمار آید، و تنها لذت بردن از گناهان و بهره جستن از مباحاتى باشد كه از میزان ضرورت در تحصیل علم و عمل فزونتر است». (73)
بدین ترتیب بر اساس قاعده: «تعرف الاشیاء باضدادها» مفهوم زهد نیز روشن مىگردد. زهد در نگاه مرحوم نراقى چنین مفهومى دارد: «ضدحب دنیا و اشتیاق بر آن زهد است و زهد آن است كه انسان با قلبش طالب دنیا نباشد و با اعضایش آن را ترك كند مگر به اندازه ضرورت بدن، و به عبارت دیگر زهد اعراض از متاع و لذتهاى خوش دنیا از قبیل اموال، منصبها و تمام آن چیزى است كه با مرگ نابود مىگردد. و به بیان دیگر روى گردانى از دنیا و به هدف رویكرد به آخرت یا روى گردانى از غیر خدا با رویكرد به خود خداست كه درجه عالى زهد است». (74)
به رغم تلاش مؤلف جامع السعادات در تبیین محدوده و مرزهاى مفاهیم اخلاقى، در برخى از موارد بر دشوارى این امر و مشخص ساختن فضیلت از رذیلت پاى مىفشارد. به عنوان مثال در بحث غنا و فقر و تطبیق آنها نسبتبه یكدیگر سه مورد را برمى شمارد كه معتقد است ترجیح میان فقر و غنا در هر یك از آنها دشوار و جاى تردید و تامل است. (75)
(61). حدید (57)، آیه 27.
(62). زاد المسیر، ج 7، ص 311؛ هم چنین ر.ك: طباطبائى، المیزان، ج5، ص 281.
(63). اعراف (7)، آیه 32.
(64). مستدرك الوسائل، ج16، ص 54.
(65). نهج البلاغه، خطبه 209.
(66). ملا محمد مهدى نراقى، همان، ج1، ص 59.
(67). همان، ج2، ص 305.
(68). همان، ج1، ص 344.
(69). همان، ص 352.
(70). همان، ص 352- 353.
(71). همان، ج 2، ص 18.
(72). همان.
(73). همان، ص 19.
(74). همان، ص 55.
(75). همان، ص 88- 92.
|
|